مرتضی هامونیان: جامعهی ایران تاکجا توان پذیرش عقیدهی مخالف را داشته و دارد؟ این جامعه چه نوع عقیدهی مخالفی را بر میتابد و در برابر چه رویکردی مقاومت نشان میدهد؟ وقتی پای دین و عقیده در این جامعه به میان میآید، این مقاومت تا چه اندازه گسترش مییابد؟ دکتر فرهنگ رجایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه کارلتون کانادا در کتاب “مشکله هویت ایرانیان امروز”، ۴ پارهای را برای هویت ایرانی امروز ذکر میکند؛ یکی از این ۴ پاره، سنت است. دکتر رجایی دین و اسلام را به عنوان پارهای دیگر از این عناصر هویت ساز عنوان کرده است. چه نظر دکتر رجایی بر مستقل بودن دین و اسلام به عنوان عنصری هویت ساز برای ایرانیان امروز -ایرانیان پسا مشروطهای که با فرهنگ جدید نیز آشنا شده و در آمیختهاند، بپذیریم و چه تنها سنت را به عنوان عنصری هویت ساز برگیریم، به هر تقدیر چارهای جز پذیرش دین، اینجا اسلام و به طور مشخص در طول ۵ قرن اخیر پس از استیلای صفویه بر ایران و بدل شدن تشیع به دین رسمی کشور، تشیع، به عنوان عنصری موثر در ساخت این هویت نداریم. در واقع چه دین را مستقلاً برگیریم و چه به عنوان ستون فقرات سنت ساز به حسابش بیاوریم، در هر دو حالت باید به تقابل این دین، مومنان آن و مردم دیندار جامعه با آن رویکرد، عقیده و بالاخص دیانت جدید توجه کنیم.
بهاییت آئینی است که در قرن ۱۹ میلادی شکل گرفت. پیشینهی آن از شیخیه و بابیه میآید و با قرائت خاصی از مذهب تشیع شکل گرفت. این آئین از زمان اظهار تاکنون، دورههای مختلفی را در ایران تجربه کرده است که بحث و بررسی در مورد آن جایگاه متفاوتی را میطلبد. اما بگذارید قدری جلوتر بیاییم؛ ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق. دولتی مورد تایید ملیون از سویی و اکثر مذهبیها از بدنهی جامعه تا علمای اعلام است. از سید ابوالقاسم کاشانی که در ابتدا مدافع دولت مصدق و نهضت ملی است و بعد به جناح کودتا میپیوندد تا سید رضا و سید ابوالفضل زنجانی که تا آخرین لحظه مصدقی میمانند و حتی پس از انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ به دلیل مصدقی بودن و ملی بودن و عدم پذیرش حکومت ولایت فقیه و حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت یک فرد بر مردم، منزوی میشوند و در انزوا فوت میکنند. اما کودتای مرداد ۱۳۳۲ به مانند تمام شوکهای سیاسی از جنس کودتا، خاکستر مرگ، سکوت و سکون را بر جامعه میپاشد. مبارزین جا نمیزنند و به سرعت پس از کودتا نهضت مقاومت ملی را سامان میدهند و اما بدنهی اجتماعی چند سالی طول میکشد تا دوباره نفس بکشد؛ از شوک ضربه کودتا به درآید و دوباره به میدان وارد شود. شاید گفتن وضعیت دانشگاه به عنوان پیشروترین نهاد هوادار نهضت ملی، مقاومت ملی و ملیون گویای وضعیت باشد. اولین ۱۶ آذر پس از ۱۶ آذر ۳۲ و کشته شدن سه دانشجو در آن و در واقع اولین سالگرد علنی بزرگداشت آن روز خونین در دانشگاه در سال ۱۳۳۹ برگزار میشود؛ یعنی پس از ۷ سال سکوت. جامعهای که ضربهی سنگین کودتا، هزینهی کار سیاسی را در آن بسیار بالا برده، وزیر امور خارجه دولت ملیاش اعدام شده، نخست وزیر دولت ملیاش زندانی شده، به دانشگاهش حملهی مسلحانه شده، فعالین ملیاش به زندان افتادهاند و همچنین سازمان افسری حزب توده نیز کشف و اعضای آن با اعدام و زندانهای طویل المدت روبهرو شدهاند.
در چنین وضعیتی است که نهاد جدیدی با هدفی بنا بر اعلام، غیرسیاسی و مذهبی شکل میگیرد؛ نهادی به نام انجمن حجتیه مهدویه در سال ۱۳۳۲ و پس از کودتا. نهادی که وظیفهی خود را دفاع از اسلام در مقابل بهاییت و تلاش برای فراهم کردن زمینهی ظهور امام عصر شیعیان اثنی عشری میداند. این نهاد مدعی است که در واقع با هدف دفاع علمی از اسلام و تشیع در برابر چالش الهیاتی بهاییت تشکیل شده است. بنیانگذار این نهاد شیخ محمود ذاکر زاده تولائی معروف به شیخ محمود حلبی است؛ متولد شهریور ۱۲۷۹ هجری شمسی و از روحانیون مشهد. روحانی درس خواندهای که خارج فقه و اصولش را نزد سید حسین طباطبایی قمی مشهور به حاج آقا حسین قمی میخواند. او در ابتدا فلسفهخوان بود و نزد آقا بزرگ شهیدی، معروف به آقا بزرگ حکیم فلسفه میخواند. اما پس از سالها تحصیل و تدریس فلسفه در حوزهی مشهد، تحت تاثیر میرزا مهدی اصفهانی، موسس مکتب تفکیک (مکتب معارف خراسان) قرار میگیرد. او از فلسفه دور و بدل به یکی از مخالفان فلسفه، تصوف و عرفان مصطلح میشود. میشود این مخالفت او را تحت تاثیر رویکرد مکتب تفکیک دانست. بنیانگذاران این مکتب بر این باورند که میبایست میان روشهای مختلف دسترسی به حقایق جدایی انداخت. در حقیقت قائل به تفکیک روشهای مختلف معرفت شناختی و ارائهی معارف ناب و سره قرآنی هستند. آنان به شدت به روش معرفتی ملاصدرا شیرازی میتازند و روش او را موجب خلط روشی شناختی میدانند. و این اصرار ایشان بر مخالفت با فلسفه و حاکمیت مکتب تفکیک آنقدر جدی و در حوزهی مشهد آنقدر غالب است که بنیانگذار جمهوری اسلامی -که خود استاد فلسفهی اسلامی است-، پس از انقلاب و در سال ۱۳۵۸ به احترام حفظ وحدت عمومی حوزهی مشهد و حاکمیت دینی، از ادامهی درس تفسیر قرآن خویش که در قالب برنامه “با قرآن در صحنه” از تلویزیون پخش میشد، خودداری کرد. حضور آنها تنها محدود به آن سالها هم نماند. این نفوذ همچنان ادامه پیدا کرد تا جایی که در دههی هفتاد شمسی با حضور آیت الله جوادی آملی (فیلسوف دیگر حوزهی علمیه قم) در مشهد برای زعامت حوزهی علمیه این شهر مخالفت کردند.