علی کلائی
فعال حقوق بشر
۱۵ سال است مواد مصرف می کند. ۴ سال است کارتن خواب است. می گوید به زور نمی شود مواد را ترک کرد. می گوید که نیروی انتظامی مانند “حیوان” با او و آدمهایی همانند او رفتار میکند. بعد علت یابی می کند و با زبان ساده خود از “عقده” داشتن پلیس سخن می گوید. می گوید اراذل و اوباش نیست و دوست دارد به مانند یک “انسان” با او رفتار شود. از “ترس از پلیس” سخن می گوید و پلیس را نه ضامن امنیت خود که تهدیدی برای خود آسیب دیده اش می بیند که وقتی او را می بیند فرار می کند. پلیس برای او دشمن است.
از نداشتن امید برای زندگی می گوید و از از دست دادن همه چیز. دور بودن از خانواده را با بغض می گوید و می گوید نمی شود نزد خانواده رفت. دلیلش را هم می گوید. کار ندارد. دست خالی نمی شود نزد زن و بچه رفت. شرمندگی برگشت نزد خانواده او را دوباره به اعتیاد بر می گرداند. بی کاری و شرمندگی در برابر خانواده یکی از اصلی ترین دلایلی است که او را در خیابان نگه می دارد. Continue reading “قصه تلخ خیابان خوابها در ایران”